حسین برنجیان هنرمند صدا وسیمای اردبیل درگذشت
حسین برنجیان اصل ، هنرمند پیشکسوت رادیو و تلویزیون اردبیل ساعت 9 صبح روز دوشنبه در سن 59 سالگی در منزل خود درگذشت. وی مدتها بود که از بیماری پارکینسون و عارضه قلبی رنج می برد.
به گزارش تابناک اردبیل، مرحوم برنجیان در سال 55 به عنوان تکنسین فرستنده به استخدام رادیو و تلویزیون اردبیل درآمد و به خاطر استعدادی که به گویندگی و هنر نمایش داشت به تدریج کار تهیه کنندگی ، گویندگی و اجرای نمایش های رادیویی را عهده دار شد.
وی سالها نقش "قوجا بابا " را در شبکه سبلان اجرا کرد و تهیه کنندگی برنامه پرمخاطب رادیویی "گلبانگ سبلان" را بر عهده داشت. این برنامه رادیویی در دهه 80 علاوه بر اردبیل، مخاطبانی از سراسر کشور یافته بود. همکارانش می گویند موفقیت این برنامه بخاطر شناخت بالای برنجیان از خواسته های مردم بود. همیشه می دانست مردم چه آهنگ ها و نواهایی را دوست دارند و از همان آهنگ ها در برنامه خود استفاده می کرد.
دوستان و آشنایان مرحوم برنجیان از او به عنوان مردی بسیار شوخ طبع و هنرمندی تکرار نشدنی یاد می کنند که ذوق خوبی در اجرای آوازهای سنتی محلی و ایرانی داشت. مردی که حتی در روزهایی که از درون بسیار غمگین بود، خنده از لبش پاک نمی شد و با شوخ طبعی دوست داشت همه شاد باشند.
مرحوم برنجیان متولد 1335 در محله پیرعبدالملک اردبیل بود و سالها بود که کوچه اسلامی شده بود.
پیکر مرحوم حسین برنجیان اصل بعد از ظهر امروز با حضور خیل دوستدارانش در آرامستان بهشت فاطمه اردبیل به خاک سپرده شد.
به گزارش تابناک اردبیل، مراسم شام غریبان آن مرحوم دیروز دوشنبه بعد از نماز مغرب وعشاء در مسجد پیرعبدالملک اردبیل و مراسم یادبود او نیز امروز سه شنبه در همان مسجد برگزار می شود.
سلام.واقعا متاسف شدم از این اتفاق
خدا رحمتشون کنه
سلامخدا رحمتشون کنه
روحش شادهنرمندی کار آشنا که کلیپ «گلبانگ سبلان» با طنین صدای زیبای او آغاز میشد
یادش گرامی باد
برادری که درتمام عمر خود کسی را نیازرد و کبر و غروری نداشت وب اعث شادی مردم بود . روحش شاد .می توان کفت / المومن هش بش بسام / لم یتکبرللصغیر کما لم یتکبر للکبیر/ در وجودش متجلی بود. اخرالامر گل کوزه گران خواهی شد / حالیا فکر سبو کن که بر از باده کنی عمرت چه دوصدبود چه سیصد چه هزار/زین کهنه سرا برون برندت ناچار/ گر بادشهی وگر گدای بازار/ این هردو به یک نرخ بود اخر کار/ کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام . سه کاروان درعالم همیشه در حرکتند و به دوام تحرک خود مشغولند .از اصلاب به ارحام/ ازارحام به این عالم فانی/ از عالم فانی به عالم باقی/ و ماالناس راحل بعد رحیل من العالم الفانی الی العالم اباقی/ چه توان کرد / بشر چاره ای جز صبر وتسلیم دربرابر مقدرات الهی ندارد/ماهم درانتظار این دعوت ربانی هستیم تاچه وقت دستور یاایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه در رسد و از این زندان و قفس تن خلاصی یابیم /مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اندا ز بدنم/خرم ان روز که برواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش برو بالی بزنم /می وصلم بچشان تا در زندان ابد ازسر عربده مستانه به هم در شکنم/من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم انکه اورد مرا باز برد در وطنم/ ولی /ازکجا امده ام امدنم بهر چه بود به کجا میبری اخر ننمایی وطنم /مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یاچه بودست مراد وی ازاین ساختنم / جان که ازعالم علوی ست یقین میدانم رخت خود باز بر انم که همانجا فکنم/ چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به روضه رضوان که مرغ ان چمنم/ یا مولی الموالی امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام ورحمه الله وبرکاته / فاتحه ای چو امدی بر سر خسته ای بخوان لب بگشاکه میدهدلعل لبت به مرده جان انکه به برسش امد وفاتحه خواند ومیرود گو نفسی که روح را میکنم از بیش روان دست از طلب ندارم تا کام من بر ا ید /یاتن رسد به جانان یاجان زتن دراید / بگشای تربتم را بعداز وفات و بنگر / کز اتش درونم دود از کفن بر اید 
و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانیجرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد
که در سکونی آغازی بی پایان را می سراید.
روحش شاد.
به یاد گلبانگ و گوجابابا و آقای فراموشکار کل من علیها فان....و نیکی تنها چیزی است که از انسان به یادگارمیماند. شاد کردن دل هر فردی و نشاندن لبخند بر لب مردمان در این دور زمان بی شک عین نیکی است.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
کل من علیها فان....و نیکی تنها چیزی است که از انسان به یادگارمیماند. شاد کردن دل هر فردی و نشاندن لبخند بر لب مردمان در این دور زمان بی شک عین نیکی است.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
چهل روز است روی خوبت را ندیدم پدرم/در فراقت شعر هجران می سرودم پدرم/کاش می مردم,نمی دیدم که رفتی زیر خاک/خاک بر سر شد مرا, زین غم که دیدم پدرم چهل شب چشم من با گریه خو کردچه شب ها با تو بودن آرزو کرد
چهل شب تا سحر نقش خیالت
کنار من نشست و گفتگو کرد
چهل شب چشم من با گریه خو کردچه شب ها با تو بودن آرزو کرد
چهل شب تا سحر نقش خیالت
کنار من نشست و گفتگو کرد