سالها پیش که زرتشت اوستا را تقریر و یشت و یسنای آن را مدون میکرد، شاید کمتر کسی تصور میکرد که کتاب او مهمترین سند تالیفشده زبانی قرار گیرد که بزرگترین تمدنها را از بینالنهرین تا رود سند و از دیوار چین تا دریای عمان به تاریخ معرفی کند. زبانی که با بیداری ملتها میرود تا بار دیگر ادبیات تمدنی جدیدی را به بشریت هدیه کند. در چنین شرایطی خراسان بزرگ که اولین بار زبان فارسی را در پهنه آریایی تاریخ گسترش داد و بعد از کوشانیها در قالب پارتها آن را احیا کرد میتواند بار دیگر نقشی محوری در متحد کردن حوزههای جداافتاده این زبان، بازی کند و با گردهم آوردن بزرگان زبان و تاریخ تمدن موجبات اعتلای «نازک آرای تن ساق گل» مردمان این خطه را فراهم کند.
آنچه در ادامه مطالعه خواهید کرد، مشروح میزگردی با همین موضوع با حضور شش نفر از اساتید برجسته زبان و تاریخ تمدن افغانستان است.
اساتیدی که در این میزگرد شرکت کردهاند عبارتاند از:
- پرفسور محمد حسین یمین؛ استاد زبان فارسی دانشگاه کابل و عضو هیئت تحریریه چندین نشریه معتبر در باره زبان فارسی.
- پروفسور عبدالقیوم قویم؛ استاد زبان فارسی دانشگاه کابل و شاعر مجموعههای شعر «حباب دستها» و «فریاد در سکوت».
- پروفسور عبدالعلی کوهی؛ رئیس گروه ادبیات عرب دانشگاه کابل و برنده جایزه ادبی سیمرغ به واسطه کارهای ارزشمندش در حوزه تاثیرات متقابل زبان فارسی و عربی.
- پرفسور حسین فرمند؛ استاد زبان فارسی و عضو آکادمی علوم افغانستان.
- دکتر غفور انصاری؛ استاد تاریخ تمدن اسلامی و عضو آکادمی علوم افغانستان.
- کارشناس و مجری گفتگو؛ سید ابوطالب مظفری، شاعر افغانستانی مقیم مشهد و سردبیر فصلنامه «دُرّ دَری».
آثار تمدنی مختلفی بوده و بعضا برای ما بجا مانده است. اینها قبل از زبان فارسی بوده و به داخل زبان ریزش کردهاند و از دل آنها زبان فارسی امروزین ما ایجاد شده است. زبان فارسی میراثبر چه تمدن و پیشینهای است؟
دکتر یمین: زبان فارسی تاریخ بسیار طولانی، دیرینه و کهن دارد. اولین بار آنهایی که در حوزه آمودریا ساکن شدند، هندو اروپاییهای متعلق به بیش از چهار هزار سال قبل از میلاد بودند. این اقوام بیابانگرد بودند و اقتصادشان اقتصاد دامداری بود؛ کتیبهای در سمرقند پیدا شده که بر روی آن نقش یک انسان با پایینتنه گاو هک شده است و گفتهاند او کیومرث (به معنای پادشاه میرنده) بوده است. کیومرث بزرگترین گلهدار (دامدار) بوده است.
در دو هزار سال قبل از میلاد که ساکنان منطقه به کشاورزی روی میآورند، اقتصاد غالب از دامداری به کشاورزی تغییر میکند و حتی آریاییها را به این دلیل آریایی گفتهاند که به سمت زراعت (آری) رفتهاند و این یعنی کارشان کاری آری (نجیب) بوده است. در اینجا هنوز مهاجرت آریاییها شروع نشده است.
پس از همهگیر شدن اقتصاد کشاورزی، آریاییها به سمت جنوب مهاجرت میکنند.
این مهاجرت تا دوران کیقباد ادامه دارد و در آن زمان است که آریاییها به اقتصاد شهری و مدنی روی میآورند و شهر بلخ را بنا مینهند.
زبان این دوره چیست؟
دکتر یمین: زبان این دوره «آری» است اما هنوز در قبل از اوستا به سر میبریم. این روال ادامه دارد تا حدود هزار سال قبل از میلاد که زرتشت کتاب خودش را مینویسد؛ اوستا. این کتاب نه تنها دینی است بلکه هنری و فلسفی و حاوی مفاهیم و معانی بزرگ و بدیع اخلاقی هم هست. با نوشته شدن اوستا، دیگر نام زبان اوستایی شد. البته واژه «آری» با همان کیفیت تا دو قرن قبل از میلاد هم استفاده میشده است لکن چون اوستا سندی محکم است «اوستایی» بیشتر استفاده میشود.
لذا ریشه زبان قدیم فارسی، اوستا (یا همان آری) است و بقیه زبانها از این زبان مشتق شدهاند. در دوره هخامنشی این زبان به همراه تمدن به بالاترین مقام خود میرسد و باصطلاح گل میکند. در قرن چهار قبل از میلاد اسکندر مقدونی حمله میکند و زبان یونانی رسمی میشود ولی زبان عامه همان است.
یونانیها تلاش میکنند زبان را از بین ببرند ولی دانشمندان و روحانیان دینی اوستا را حفظ میکنند و به نسلهای بعدی منتقل میکنند تا اینکه پارتها مقدونیها را شکست میدهند و به تدریج دوباره زبان را احیا میکنند، اما خط یونانی را نگه میدارند و این متعلق به ٢٥٠ سال قبل از میلاد است. از این به بعد زبان اوستایی دستخوش تغییر جدی نمیشود لکن به لهجههای مختلف تقسیم میشود و تحولپذیری دارد. این ادامه دارد تا ابتدای اسلام.
دکتر قویم: ما میتوانیم مثالهایی بزنیم از ارتباط و شباهت مستقیم زبان فعلی با زبان قدیم. به ویژه بین اوستایی و دری فعلی شباهتهای فراوانی شاهد هستیم.
مثلا «آسو اَسپَم دِژاییکَه مِترِم ایوی دُرُوژَنتَه» کلمه «دروژن» در زبان امروز دروغزن شده است، کلمه «مترم» همان مهر است.
کلمات دیگری هم داریم؛ «بَگَه وَزَرگَه هَی مَزیشتَه بَوانان». در فارسی امروز بجای «وَزَرگَه» کلمه بزرگ را استفاده میکنیم، «مزیشت» همان مهیست و «بوانان» معادل خدایان است.
کلمه خورشید در اوستا «خُوَرَشَیتَه»، اسب «اَسپَه» و آب یا آو همان «آو» است.
نظیر همین کلمات در پهلوی اشکانی (پارتی) یا پهلوی ساسانی هم گفته میشود.
در پهلوی ساسانی داریم: «پُسِ مَن! کِرفَگ اندیش باش، نه وُنا اندیش. آن پُس نِه پُس اینگاشت که فِرَمانبُردار پِد اُ دماد نَبَوِید». این جمله کاملا امروزین است: «پسر من! صواباندیش باش، نه گناه اندیش. که آن پسر را نتوان پسر خواند که فرمانبردار پدر و مادر نباشد.» ببینید! کاملا مشابه است فقط کلمه «کرفگ» را شاید ندانیم که همان صواب است، «ماد» هم معادل مادر است.
بنابراین زبان فارسی امروز ما و حتی دیگر زبانهای منطقه همگی از زبان اوستایی مشتق شده و در دوران پهلوی اشکانی و ساسانی تحول پذیرفتهاند.
همان طور که اساتید گفتند برای زبان امروزین ما زحمت کشیده شده است تا به ما رسیده است. اما این زبان نقشهایی هم در جامعه داشته است، به عنوان مثال در خیلی از موارد عامل نجاتبخش بوده است، عامل وحدت بخش بوده است، عامل هویت بخش بوده است و بارها تمدنها را از دورههای خطر عبور داده است. آقای دکتر انصاری اگر ممکن است کمی درباره نقش «وحدت»بخشی زبان صحبت کنید.
دکتر انصاری: منظور ما از زبان فارسی نباید لهجه فارسی که امروز به آن تکلم میشود باشد، بلکه در حوزه تمدنی (که معتقدیم از بینالنهرین تا رود سند و از دریای چین تا دریای عمان بوده است) زبان فارسی به معنای «آریایی» مد نظر است که فارسی امروز یکی از لهجههای آن است و در کنار آن «بلوچی»، «کردی»، «دری» و ... را هم داریم که همگی از اوستا منشعب شدهاند.
مسئله دیگر مسئله تمدنهاست. دو عامل در شکلگیری تمدن نقش اساسی دارد: آبهای روان و رفت و آمد پس این دو عامل را هم باید جزو عوامل تمدن ساز در نظر بگیریم که در ایام باستان بسیار نقش داشتهاند.
در باب نقش زبان در «اتحاد» و «وحدت» نیز اگر کوشش کنیم مقداری از سیاست و منافع سیاسی که متاسفانه بر روی این مسئله سایه افکنده است فاصله بگیریم و بیشتر به جنبههای فرهنگی موضوع بپردازیم بسیاری از مشکلاتمان حل میشود و زبان قادر خواهد بود این نقش خودش را هم به خوبی انجام دهد.
اما در حال حاضر نمیدانم بر اساس چه مصلحتی سعی میشود زبان «فارسی» متعلق به ایران قلمداد شود، «دری» از آن افغانستان و «تاجیکی» هم به تاجیکستان نسبت داده شود!
این نگاه به زبان ناخواسته به دنبال ایجاد مرز در یک حوزه تمدنی مشترک است. به نظر من اگر زبانشناسان بیایند و این مسئله را مشخص کنند که سه زبانی که در این کشورها تکلم میشود در حقیقت سه لهجه مشابه یک زبان هستند نه تنها بسیاری از مشکلات حل میشود بلکه وحدت فرهنگی که پیش از این مرزبندی ها در منطقه حاکم بود دوباره ایجاد میشود.
کاملا درست است. این مستلزم تقویت بنیه زبان است حال چه راهکاری میشود اندیشید؟ مثلا در ایران فرهنگستان و در افغانستان آکادمی علوم را داریم. برای ایجاد یک زبان مشترک معیار البته همزمان با احیای لهجههای دری، کردی، بلوچی، پشتو و به ویژه فارسی که از پیشینه بیشتری برخوردار است به چه ساختارها و مکانیزمهایی نیاز است؟ آیا امکان این کار بررسی شده است؟
دکتر یمین: یکی از خصوصیتهای زبان تحولپذیری است و این یک اصل است که اگر برای کلمهای مثلا در ایران معادل ساخته میشود در بقیه کشورهای حوزه زبان هم استفاده میشود؛ مثلا «بسامد» را ما نمیشناختیم اما در اینجا استفاده شد و ما هم استفاده میکنیم یا کلمهای مانند «فرآیند»!بنابراین زبان پویا ست و کلماتی که در ایران استفاده میشود خودبه خود به افغانستان و تاجیکستان میرود و بالعکس، اما این که زبان معیار به صورت یک طرح و برنامه پیگیری شود به نظر میرسد هنوز مخالفهایی دارد.
از طرفی باید به پویایی زبان کمک کرد و برگزاری همایشها، سمینارها و کنفرانسها میتواند این کار را انجام دهد.
دکتر کوهی: نداشتن زبان مشترک یکی از دشواریهای کنونی ماست. ما اگر به یک زبان مشترک برسیم پیشرفتمان قطعی است. البته همانطور که گفته شد در حال حاضر فقط لهجههای متفاوت داریم به همین دلیل است وقتی مثلا ما میرویم تاجیکستان احتیاج به ترجمه نداریم.
یکی از مسائل مطرح شده در سالهای اخیر همین زبان معیار در کشورهای حوزه زبان فارسی است، اما همواره بعضی دشواریها که غالبا سیاسی و اقتصادی هستند مانع از این کار بوده است.
ما باید هرچه زودتر به یک مکانیزم واحد دست پیدا کنیم، چرا که زبانی که در تاجیکستان وجود دارد، بسیار زخمی است. مثلا الفبا ندارد و خیلی کم صحبت میشود اما ارتباط اقتصادی تاجیکها با روسیه مانع از قاطی شدن آن ها با ما میشود. در افغانستان هم مشکلات امنیتی بحث اول است.
لذا متاسفانه زبان فارسی در تاجیکستان و افغانستان از آن پویایی که در ایران وجود دارد برخوردار نیست. در ایران برای کلمههایی که وارد زبان میشوند معادلسازی میشود و این حق زبان است.
با این وجود نیاز مبرم به فرهنگستان مشترک احساس میشود که بتواند زمینهساز گردهمآیی دانشمندان کشورهای حوزه زبان فارسی در کنار هم باشد. اما بسیاری از اصول فرهنگی ما تابع روابط سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است و اگر این مسئله رفع شود اوضاع درست میشود.
آیا زمان آن نرسیده است که عامل سیاسی تابعی از عوامل فرهنگی باشد؟ آیا اینچنین آمادگی در بین کشورهای فارسیزبان وجود دارد تا فرهنگیان ما بتوانند مستقل از سیاستمداران به فعالیت بپردازند؟
دکتر فرمند: اجازه بدهید اول درباره برخی مشکلاتی هم که زبان به بار میآورد صحبت کنیم. بسیاری از مشکلاتی که ما اکنون شاهد آن هستیم به این دلیل است که سیاستمداران به دنبال تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود بودهاند و تصمیم گرفتهاند مردم منطقه را از هم جدا کنند و بر همین اساس زبانها را از هم دور کردهاند، لذا باید گفت زمان آن فرارسیده که ملتها با هم متحد شوند. اما در محیطی که ما زندگی میکنیم هنوز هم ذرهای از سیاستهای گذشتگان دیده میشود هرچند این طولی نخواهد کشید و به زودی روشنفکران و جوانان متوجه خواهند شد و ان شاءا... اتحاد را احیا خواهند کرد.
مطلبی که من میخواهم متذکر شوم این است که اگر ما متوجه شویم که این زبان (منظورم همه لهجههایی است که از این زبان مشتق شدهاند) حامل چه مفاهیم و مطالب اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مدنیتی است خواهیم توانست، اشتراکات تمدنی و فرهنگی را بیرون بکشیم. اما اینکه این اشتراکات به کدام لهجه ارائه شود هیچ فرقی نمیکند، چون خود مفاهیم هستند که ارزش پیدا میکنند.
این مشترکات نقطه وصل و اتصال کشورهای حوزه تمدنی زبان فارسی است. [مثلا همین نورزو یکی از این اشتراکات است.]
لذا به نظر من بهتر است بخشی از تلاشمان را برای استخراج این اشتراکات صرف کنیم و آنها را به جامعه معرفی کنیم، تا اینکه جامعه بتواند از آنها بهره بگیرد و راه و حدت و یکدلی را جستجو کند.
اما درباره ایجاد یک زبان واحد به نظر باید دو اقدام کوتاه مدت و بلند مدت انجام دهیم. در کوتاه مدت بهترین کار همین استخراج و مطرح کردن میراث مشترک فرهنگی و تمدنی است.
در دراز مدت هم اگر مقدور باشد میتوان در جستجوی وحدت املایی و انشایی و دستوری برآمد.
اما مشکل اینجا است که هنوز ریشهها و هستههایی در کشورهای حوزه تمدن زبان فارسی وجود دارد که فقط به نقش هویت بخشی زبان تکیه دارند و آن را دستمایهای برای اختلاف قرار میدهند.
زمانی که به این مهم برسیم که زبان میتواند مسیر پیشرفت و تکامل را برای ما روشن کند، در آن صورت همه کشورهای فارسیزبان به یک طرف حرکت میکنیم و این شدنی است.
وقتی از علامه اقبال پرسیده بودند که چرا به اردو (که زبان مادریاش است) شعر نمیگوید، گفته بود: «فارسی زبان احساس من است.» حال سوال من اینجاست که وقتی اقبال که زبانش اردو است اینچنین نگاهی به فارسی دارد آیا این یک ستم در حق خودمان نیست که ناخواسته متاثر از نقش هویت بخشی زبان قرار بگیریم؟
دکتر انصاری: اتفاقا بحث همین است. وقتی شما بحث «هویت» را مطرح میکنید یک موضوع مهم «غیریت» است. لذا اگر هویت خود را در یک مسئله ببینیم به این معنی است که هرچیزی بجز آن «غیر» است و این یعنی شروع مشکل. زبان در این قرائت نه تنها به وحدت نمیانجامد که اتفاقا موجب تفرقه میشود.
لذا اگر دانشمندان ما و به ویژه آنهایی که به چند زبان شعر گفتهاند همت کنند و در حوزه تمدنی زبان فارسی بر روی انتشار اشتراکات بخصوص جغرافیا، خاستگاه و تاریخ مشترک متمرکز شوند از ورود به مسئله «هویت و غیریت» جلوگیری میشود.
دکتر کوهی: زبان یک پدیده سیال است که مدام تغذیه میشود و زبان ما را بزرگانمان (فردوسی و حافظ و مولانا و ...) تغذیه میکنند، با این وجود زبان باید مخاطب هم داشته باشد. ما الان زبانهایی داریم که دارند مخاطبان خودشان را از دست میدهند. پشتو در حال حاضر وضع خوبی ندارد، تاجیکی خیلی زخمی شده است و...
مشکل دیگر این است که نویسندگان، ادیبان و شعرای ما هم خیلی پراکنده شدهاند؛ در افغانستان این مسئله نمود بیشتری دارد و هزینهای برای جمع کردن آنها (نه از طرف دولت و نه دیگران) انجام نمیشود.
بنابراین باز هم به اینجا میرسیم که بخش عمدهای از مشکلات مربوط به زبان در کشورهای حوزه تمدنی زبان فارسی متاثر از مسائل سیاسی و اقتصادی است. تا این مشکل را حل نکنیم و مسئولان ما بعنوان یک کشور مستقل در حوزه زبان فارسی کار نکنند به جایی نخواهیم رسید.
در حال حاضر به نظر میرسد زبان فارسی بیشتر تبدیل شده است به زبان قوم و کشور و کمتر کسی نگاه تمدنی به زبان فارسی دارد. لذا این سوال به ذهن میرسد که اساسا زبان یک پدیده قومیتی صرف است یا یک پدیده فرهنگی؟
دکتر قویم: زبان قطعا یک پدیده فرهنگی است و نه قومی اگر ما مطالعات را از دوران معاصر اندکی به قبل ببریم، در قرنهایی که هنوز مرزهای سیاسی تشکیل نشده بود این مسئله به خوبی دیده میشود. با این وجود زمینههای ضعف این پدیده فرهنگی در زمان معاصر به خوبی قابل تشخیص است. مثلا خود دانشمندان و سخنگویان در کشورهای فارسیزبان به دلایل مختلف کلمات و عباراتی به کار میبرند که خارجی است. حال آنکه باید نگاه فرهنگی به زبان به نگاه غالب در محافل علمی تبدیل شود و برای این مسئله تلاش شود. تا این اتفاق نیافتد، مسئله خودبه خود درست نمیشود و آرزوی ما برای اینکه حوزه فارسی زبانان یکپارچه شود محقق نمیشود.
یک سوال دیگر که ذهن من را به خودش مشغول کرده است این است که چرا در چند قرن اخیر ملتهایی که در منطقه حضور داشتهاند و زمانی در کنار هم بودهاند از یکدیگر جدا افتادهاند؟
دکتر قویم: یکی از مهمترین این عوامل همان تشکیل دولتهای سیاسی در سالهای پیش از این بود که باعث شد افغانستان و تاجیکستان از پیکره فرهنگ و تمدن کهن جدا شوند. پس از آن این کشورها خواستند هویت مشخصی برای خود ایجاد کنند.
حال آنکه اگر تفاهم بوجود بیاید و مسئله فرهنگ و زبان با مسائل سیاست و اقتصاد تداخل پیدا نکند آن وقت امکان دارد این فاصله کم شود.
دکتر یمین: علاوه بر مسئله سیاست در جداسازی کشورها، یک سیاست هم در داخل خود کشورها برای تضعیف فرهنگ و سیستم آموزشی فعال بوده است. مثلا در تاجیکستان حدود ٧٠سال تلاش شد تا سیستم آموزش کشور عقب نگه داشته شود و خالی از محتوا شود.
دکتر فرمند: عوامل اصلی همینها است اما راهی که میتواند این مسئله را خنثی کند عبارت است از:
اول. مبادله محصولات فرهنگی (اعم از فیلم و صوت و مجلات و محصولات مکتوب)
دوم. آمد و رفت محصلان و دانشجویان و اساتید
سوم. برگزاری محافل و مجالس و نشستهای علمی
دکتر انصاری: آن چیزی که باعث جدایی ما شد، اندیشه ناسیونالیستی بود که تعدادی از روشنفکران ما ناخودآگاه آن را از اروپا به عاریت گرفتند، مثلا مسئله دولت- ملتی که به وجود آمد یکی از این امور بود.
علاوه بر آن ابرقدرتهای انگلیس و روسیه هم در قرن ١٩ ضربات محکمی به زبان و فرهنگ ما وارد کردند و ملتها را تکه تکه کردند؛ هم به لحاظ ترسیم و ایجاد مرزهای جغرافیایی و هم به لحاظ سیاستهای تفرقهافکنانه در داخل کشورها.
طرحهای پاناسلامیزم از سوی افرادی مانند سید جمال و امثاله مطرح شد اما باز هم موفق نشدند.
زبان میتواند وحدتبخش باشد اما نه به تنهایی!زبان به تنهایی اگر چه در ایجاد وحدت مهم است از آن طرف در ایجاد تفرقه هم مهم است، لذا باید بدنبال عاملی قویتر از زبان باشیم. اما چه عاملی؟
دین معتدلِ به دور از افراط و تفریط میتواند این حوزه بزرگ تمدنی از بینالنهرین تا رود سند و از دریای عمان تا دریای چین را پوشش دهد.
دکتر کوهی: کاملا درست است. اسلام و دین بسیار مهم است و در طول تاریخ هم همواره قویترین عامل وحدتبخش و وحدتساز بوده است.
گفتگو:مهدی زارع