کد خبر: ۱۱۳۳۹۴
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۳ 17 October 2015
(کنکاشی در باره ی پایگاه اجتماعی قشر روحانیت در نزدایرانیان، قبل و بعد از انقلاب اسلامی)

تابناک گیلان: تحولات اجتماعی گاهی به ثمرات پیش بینی ناشده ای منجر می شوند که این نتایج از پیش نادیده خود می توانند کلیت تحول اجتماعی حادث شده را تحت الشعاع خویش قرار دهند. پیدایش دیکتاتوری بی لجام رضاخانی از دل نهضت آزادیخواهانه مشروطه و زایش حکومت منحط و بی قواره ی پهاوی دوم از بطن نهضت ملی شدن نفت  و تولد استبداد  مبتنی بر سرمایه از درون جریان لیبرال دموکراسی غربی و نهایتا پیدایی دیوگون مخوف کمونیسم از رحم سوسیالیسم مدعی برابری، شاید دم دست ترین مثال ها برای اثبات ادعای مطروحه باشند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران که با محوریت دین و رهبری و هدایت گری علمای دینی محقق گردید، هم به دلیل نقش اساسی و بی بدیل دین در ایجاد این نهضت بشکوه و هم به دلیل ایفای نقش موفق مرجعیت دینی در طراحی و به ثمر رساندن یک نهضت اجتماعی  و هم از جهت در پی داشتن ثار و نتایج فرامرزی و سرانجام هم از بعد عدم همخوانی باسازوکارها و نگرش های حاکم بر نظام جهانی، سزاوار آن است که انقلابی بزرگ و حتی بی مثل و مانند تلقی گردد.از جمله دلایل بزرگی و عظمت انقلاب اسلامی یکی هم این است که این انقلاب ،پیدایی تحولاتی شگرف را هم در ابعاد ملی و هم در عرصه بین المللی سبب ساز گردید.

بسیاری از این پیامدها از لحاظ ماهوی،تکامل و پویایی انقلاب اسلامی را باعث گردیدند، اما هم زمان، سلسله ای از تحولات و پیامدهای نا همخوان با ماهیت و فلسفه وجودی انقلاب اسلامی نیز از آن برآمدند که دل آشوبی دلدادگان این گرامی نهضت را سبب سازی کرده اند. یکی از تحولات ناخواسته حاصل از انقلاب اسلامی، تغییر تدریجی(و اکنون شتاب گرفته ی) نوع نگرش مردم به روحانیت و روحانیون و ایجاد تحولات تامل برانگیز در پایگاه اجتماعی این قشر خاص می باشد.در وقوع این جریان، مجموعه ای ازعوامل تاثیرگذار موثر بوده اند که یقینا تغییر روش  و منش قشر کثیری از روحانیون در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مقایسه با دوره قبل تر آن، تاثیر بسزایی در این جریان نامبارک و تلخ داشته است.

موضوع این نوشتار،بررسی پایگاه اجتماعی فعلی قشر روحانیت در هندسه ی منزلتی جامعه اکنون ایرانی  و مقایسه اجمالی آن با جایگاه پیش از این روحانیون  ونیز تحلیل چرایی تحولات واقعه در این زمینه می باشد این بررسی حداقل  از چهار جهت مهم می نماید، بدین قرار که می آید:
روحانیت و روحانیون از گذشته های دور،قشر محترم و مورد وثوق مردم ایران بوده اندو هم اینک نیز در هرم قدرت و حاکمیت در ایران، بالاترین جایگاهها را به خود اختصاص داده اند.

از آن جا که در نظام اسلامی روحانیت کلیدی ترین مناصب و مسئولیت ها را بر عهده دارد، و از آن جا که در نظام ولایی حاکم در کشور ما وجود رابطه عاطفی  و مبتنی بر محبت و دلدادگی بین مردم و حاکمان از اهمیت زیادی برخوردار می باشد، از همین رو آگاهی از میزان محبوبیت روحانیون در بین مردم،شاخص کارآمدی برای شناخت  میزان مشروعیت و مقبولیت مردمی نظام اسلامی  تواند بود.

از آن جا که بهره مندی از پشتوانه و حمایت حقیقی و باورمندانه مردمی برای  نظام اسلامی  هم در عرصه هماوردی برای بقاء و هم در زمینه تداوم توفیقات، از اهمیتی حیاتی برخوردار است  لذا آگاهی آسیب شناسانه از کاهش برخورداریها و نقصان داشته ها در این زمینه میتواند و باید به تدبیر، طراحی و اجرای برنامه های اصلاحی و ترمیمی حتی در هیبتی انقلابی منجر گردد.

با توجه به وجود نسبت وثیق و عمیق میان دو مفهوم واره ی (دین)  و علمای دینی(=روحانیت) و همراهی دیرپای این دو با همدیگر،عزت و پایگاه اجتماعی بلند روحانیت تا حد زیادی نگرش مثبت مردم به دین و حضور اجتماعی دین را به ذهن می آورد و برعکس نگاه منفی عامه مردم به روحانیت  به معنای مخالفت آحاد جامعه با حکومت دینی و اداره دین مدار امور اجتماع، تفسیر تواند شد.

به عبارت دیگر اکر روحانیت و روحانیون، اعتبار و جایگاه اجتماعی خود را ازکف بدهند، از این اتفاق، میتوان چنین نتیجه گیری کرد که مردم با حضور اجتماعی دین (دین سیاسی و یا سیاست دین محور)که روحانیون مدعی و متکفل این مقوله اند، همراهی و موافقت نمی کنند، واین یعنی ایرانیان تحت تاثیر آموزه ها و تبلیغات سکولاریستی از یک سو و ارزیابی منفی ازعملکرد حکومت و حاکمان دینی، از سوی دیگر، خواهان حذف حضور دین از عرصه سیاست و حکو مت اند و این یعنی تبدیل دین و باورهای دینی به مقوله ای شخصی و فردی و سلیقه ای، و نا گفته پیداست که گر چنین شود، این پیامد حاصل از وقوع انقلاب اسلامی و متعاقب آن استقرار نظام اسلامی، از سنخ همان پیامدهایی خواهد بود که یک تحول اجتماعی را دچار قلب ماهیت  و انحراف ماهوی می کنند و ما پیش از این به آن اشاره کردیم. نگارنده از چنین منظری به بررسی موضوع انتخابی برای این نوشتار می پردازد و به ضرورت و فوریت انجام چنین بررسی هایی در جهت حمایت از اصالت انقلاب اسلامی و تحکیم بنیانهای نظام ولایی اعتقاد راسخ دارد.

این مهم از تاکید بی نیاز است که آن چه قلمی می کنم، اگرچه ذائقه ی کسان فراوانی را تلخ می کند و خوشآیند افراد و گرو ههایی نمی باشد، اما باورم این است که آن چه می کنم حرکتی ضروری و حیاتی (و شاید انتحاری!!!) در راه دفاع از آرمانها و بنیادهای نظام جمهوری اسلامی است.امیدوارم آنان که می باید، این مهم را فهم کنند و در این راه به آنچه که اقتضای تکلیف شرعی و عقلی و انسانی و میهنی شان میباشد،عمل نمایند.تلخی های برآمده از انتقادهای اصلاحی و مبتنی بر خیرخواهی را نشان عداوت نپندارند و بر چشم دوست چنگال خشم نکشند ودر صورت ضرورت منافع و مطامع خود را در مذبح بصیرت و ایثار و در قربانگاه ارتقاء پشتوانه مردمی نظام الهی- ولایی جمهوری اسلامی ،قربانی کنند ومقرب درگاه دوست شوند.

دفتر اول:

_پایگاه اجتماعی روحانیت و روحانیون در نزد ایرانیان از گذشته های دور تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی(واقعیت ها و چرایی ها)

این سخن گزافه سخنی نیست اگر گفته شود که روحانیت و روحانیون علیرغم فراز و فرودهایی که کتمان آنها نه نه معقول است و نه میسور و نه وفق واقعیت،از گذشته های دور از گذشته های دور تا زمان انقلاب اسلامی و تا چند سال بعد از استقرار نظام اسلامی، در نگاه مردم ایران از جایگاه و پایگاه والایی بهره مند بوده اند. مردم موحد و و دین باور کهن بوم پارس، از آن رو که همواره دلداده  دین و آیین توحیدی و شریعت کامله محمدی(ص) بوده اند،روحانیون را که عالمان دینی و تدبیر کنندگان زیست دین محور مردمان محسوب می گردیدند،گرامی می داشتند و پرارجشان می شمردند.

پیدایی و تداوم این نگاه آمیخته به احترام و اکرام مردم به روحانیت، غیر از انتساب قشر روحانی به امر مقدس و محترم دین، از آن رو بود که قاطبه روحانیون از صفای درونی و تهذیب نفس و هماهنگی درون و برون و قول و فعل و خفا و علن بهره مند بودند و خود به آن چه مردمان را بدان میخواندند، عمل میکردند و مقید بودند.آنان با مردم بودند و چونان عامه مردم و بل مانند ضعیف ترین آحاد ملت زندگی می کردند، از اشرافیگری  و برخورداریهای دنیوی و تنعمات مادی حتی آنگاه که میسورشان بود، با نگرشی زاهدانه و منشی مبتنی بر پارسایی علوی، احتراز می جستند و در نامرادیها و نامردمی ها، همراه و همدل و پناهگاه خلق الله بودند و در ناملایمات، جلودار قیام بر علیه بیداد و بیدادگران.

در گاه سختی و عسرت مردم، از خلوت زهد و عزلت پارسایی برون آمده و درمیدان جهاد، سردمداری و میدان داری میکردند.برخورداری اکثریت قاطع روحانیون و خاصه خاصان و بلند پایگانشان از این خصوصیات حمیده، سبب می گردیدتا در هرم پایگاه اجتماعی اقشار مختلف، این طیف هماره در زمره صدرنشینان محسوب شوند و محبوب مردم باشند. شبهه نتوان نمود که همین نفوذ و اعتبار و محبوبیت  و پیشتازی علمای دینی بود که در شکل گیری نهضت بیداری مردم ایران و در پیروزی انقلاب اسلامی و در نهایت در استقرار و استمرار نظام اسلامی ، نقشی بی بدیل و و بدون جایگزین را ایفا نموده است. بنابراین و با توجه به آنچه که آمد می توانیم در یک جمله بگوییم که روحایت و روحانیون تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و در دهه اول بعد از انقلاب و تا پایان جنگ تحمیلی، از محبوبیتی بی نظیر در نزد مردم ایران برخوردار بوده اند. حضور حماسی، آرامش بخش و سرشار از دلداگی جمعیت میلیونی در مراسم تشییع و تدفین پیکر حضرت روح الله(ره)، بارزترین دلیل برای اثبات ادعایی است که آوردیم.

دفتر دوم:

_روحانیون اکنون و در آستانه چهل سالگی نظام اسلامی، از چه جایگاه و وجهه ایی در نزد مردم ایران برخوردارند؟ دلایل و عوامل ایجاد وضعیت موجود کدامند؟

همه ما احتمالا این ضرب المثل فارسی را شنیده ایم که املای نا نوشته غلط ندارد و باز به احتمال فراوان بسیاری از ما "مارمولک"  سینمایی را  که پرویز پرستویی نقش آفرینش بوده، دیده ایم و وقتی تماشایش میکردیم چه ماهرانه و نامسئولانه  دیگرانی غیر از خود را مصداق این چنین بودنی دیدیم و دانستیم. وما چه بی اندازه منصفیم و عادل و شاید هم خوشبخت!! باری بگذریم از این مقال دمادم پر قیل و قال که این به صحت و ثواب نزذیک تر می نماید.

روحانیت امروز متفاوت با روحانیون دیروز و دیروزهای دور، با دیکته هایی نوشته  و کارنامه هایی در دست ، دیده می شوند و مورد قضاوت قرار می گیرند. هم لباسهای قدیمی تر پیامبر خاتم(ص)، میدان دار میدان مسئولیت و سردمدار معرکه یِ مهلکه گون حکومت نبودند و منصب رسمی نداشتند.در سطح کلان مردم آنها را دلیل برخورداریها و نا برخورداریهای خویش نمی دانستند،فساد حکومتیان را به پای روحانیون نمی نوشتند،عقب ماندگی و فلاکت جامعه را ، فحشا و بی بند وباری را، ابتذال و بی عفتی را،خودفروشی و هرزه گی را،ربا و نزول خواری را،یغماگری و غارت را، برصدر نشستن متمولان شگم گنده ی حرام خوار بی انصاف را، نابرخورداری و تهیدستی شایستگان و سزاواران را،حریم شکنی ماموران قانون را، فساد اداری را، عدالت سوزی و حق خواری مجریان قانون عدل را،اعتیاد و الکلیسم را، بی پناهی یتیمان  و بی کسان را،قانون گریزی قانون نویسان و مجریان و قاضیان را، رشوه خواری و پارتی مداری را، بیکاری و نا امیدی را و...............نه تنها به پای روحانیون نمی نوشتند بلکه تحت آموزهای نافذ و برحق روحانیت مبارز و مجاهد و خواهان استقرار عدالت و دین، همه ی این نازیباییها را به پای حکومت فاسد و وابسته پهلوی و حکومتهای بی کفایت پیشین می دانستند. مردم، روحانیون را مسئول رواج ریاکاری و تزویر نمی دانستند،در قصه ی پرغصه اشرافی گری و تجمل پرستی و بی دردی اغنیاء و حیف و میل بیت المال، پای روحانیون را گیر نمی دانستند، در جریان غوغاسالاری و سوداگری و زهدفروشی  و رانت خواری،برعلیه روحانیت داوری نمی کردند، فساد عریان حکومت را در جشن های مفتضح 2500 ساله، از چشم روحانیت نمی دیدند، خفت کاپیتولاسیون را به پای روحانیت نمی نوشتند و حقارت و خودکم بینی  و وابستگی حکام مستبد را به روحانیت نمی چسباندند و .....آری آری چون چنین بود و چنان نبود، مردم، روحانیت را که در کارزار بر علیه نازیباییها و جهاد برای حاکمیت همه زیباییها، پیشتاز ملت بودند را عزیز می داشتند و محترم می شمردند. و واقعیت همین بود که آمد.اکنون اما، قضیه از نوع دیگریست.اینک زمام امور در دست روحانیون و علمای دینی است.و درست همین جاست که چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید. و از همین جاست که ( مارمولک ها )و (حاجی گرینوف ها) متولد می شوند. اکنون اگر فسادو افساد باشد، اگر ربا خواری و مال اندوزی باشد، اگر رشوه دادن و رشوه خواهی و رشوه خواری از قوانین  و حتمیات نانوشته ولی لازم الاجرای ادارات کشور باشد، که هست!! اگر در ادارات دولتی بدون پول چای(که البته از آب زعفران الماس نشان هم گران تر تمام می شود!!)کاری که انجام آن فلسفه وجودی صاحبان مناصب و متولیان سماور و چای زعفرانیست، انجام نشود( و استخوان سوزتر این که همین طیف کلاش و و بی مسئولیت خود را خادم مردم بدانند!!!) اگر ماموران قانون، قانون را در مسلخ قانون گریزی و رشوه و پول شیرینی لای دفترچه و دفتر، ذبح کنند، اگر مدعیان زهد غرق تجمل شوند، اگر بیداد و ظلم فراگیر شود، اگر بیکاری عمر جوانان را به یغما ببرد، اگر دلباختگی به مظاهر فساد، فضای عمومی جامعه را به ابتذال بکشد، اگر طلبه ی ناهی از منکر را به صلابه بی پروایی و جنون بکشند و بکشند، اگر در دادگاهها داد قربانی بیداد شود و ظالم به ریش مظلوم و رنجش بی کسی او بخندد، اگر معلمین و دبیران و اساتیددر بلیه معیشت ضنک و تنگ گرفتار باشند و دیگران از مسیر مشاغل انگلی و سوداگری، سودای سروری بر ملت و بر عالمان را در سر بپرورانند،اگر درآمد کارچاق کن های زیر پله نشین دادگستری ها از وکلای پاک دست و پاک رفتار فزونی گیرد،اگر قضات شریف خون دل خورند و ناشریفان این قشر که در گنداب فساد گرفتار ند،برصدر نشینند و قدر بینند، اگر بی قیدی و تبرج و جلوه گری دختران و بانوان،مجال تنفس پاک را حتی در فراخ ترین گستره ها نامیسور سازد، اگر اعتیاد به مواد مخدر ویرانگر نوپیدا به فخر جوانان و نوجوانان و نوپایان! تبدیل شود، اگر دانش آموزان و دانشجویان، دل مشغول درس و مشق که نه،دل داده شرح مصور عشق و عاشقی و لجن کاریهای شرافت سوز از صفحه نمایش سینماگونه ی!! گوشی های خود حتی در کلاس درس باشند، اگر فسادهای چند هزار میلیاردی از دل نظام اقتصادی و بانکی سر برآورد و مفسدانش  در آنی از "خاور" به "باختر" بروند و در تورنتوی کانادا، بادا بادا مبارک بخوانند و بشنوند و به حرکات موزون، مشغول باشند، اگر آقازاده فاسد بی خبر از مختصات آقایی و مردی، حتی در زندان هتل گونه ی خود سی "همراه" داشته باشد و"سکه "بازی کند، اگر مفسد بزرگ نفتی را همچنان نه بابک زنجانی که (ب- ز) بخوانیم،همو که مسئول ارشد دولتی وی را به گردن کلفتی در زندان، متهم!!!! می کند و در دادگاه علنی  و اما ناپیدا! همچنان به ریش ملت لبخند بزند و به اندازه یک نمایشگاه بزرگ عکس، عکس های اختصاصی با مسئولین حال و سابق و اسبق داشته باشد!!اگر و اگر و اگر و هزاران اگرهای دیگر، فکر ودل مردم را به سخره بگیرندو تخدیرشان کنند، مردم  نیز به حق و در بسیاری موارد به نا حق واز سر تحلیل ناقص و معرفت ابتر، در این همه،  مستقیم یا غیر مستقیم، پای روحانیت  میدان دار را در میان می بینند و بر محکومیت او حکم می دهند.البته این نوع نگرش خلق الله،در بسیاری موارد خلاف واقعیات و عدالت است،اما مردمی چنین حیران مانده در دو راهی حق و ناحق، گره از قفس تحیر چگونه توانند گشود و راه از بیراهه چسان توانند که شناخت؟

این همه از یک سو ، و جریان مهیب و ولی خموش و مرموز و اغواگر برآمده از تهاجم نرم دشمن که از معبر امن و آرام امواج ماهواره ای و اتصالات نامرئی اینترنت و شبکه های اجتماعی که با ظرافت و دقت آتش بیار معرکه اند و بر ابهامات و سوالات و تردیدهای مردم  دمادم می افزایند  و شبهه ها را تکثیر و بل تولید می کنند، از سوی دیگر، عرصه را بر اندیشه ورزی و بصیرت، بس ناجوانمردانه تنگ کرده اند. در چنین  شرایط مرد افکن و بصیرت سوزی عامه ی مردم به اقتضای آن که عموما  از خصوصیات خواص برخوردار نیستند، برسیاق عام می روند و بر روالی که می بینیم، داوری می کنند ودر تمام این نقصانها و اشکالات، با نادیده گرفتن علل تو در توی موثر در نابسامانیهای اجتماعی ، روحانیت و حکومت را در معرض اتهام دیده و در اعتماد به آنها دچار تردید می شوند .

این یک واقعیت مسلم است که نابسامانیهای مبتلا به جامعه امروز ما چندان هم کم شمار نیستند. این نابسا مانیهای مشهود با هجمه های ناجوانمردانه و فرصت طلبانه ی معاندان مکار آیین و ملت در هم آمیخته اند و هم زمان با تغییر تدریجی سبک زندگی و احساس نیازها و توقعات مترتب برآن  و وجود فاصله میان توقعات و داشته ها، چنان فضای تاریکی را در معرض دید و دیدگان عموم  و حتی بسیاری از خواص عام اندیش و کم بصیرت، تصویر کرده اند که از میان آنان کمتر کسی می تواند دستآوردهای سترگ و عظیم  حاصل از عملکرد نظام اسلامی را (علیرغم همه موانع موجود) ببیند و درک کند.در چنین شرایطی نوعی منفی نگری فراگیر، دامنگیر جامعه گردیده و از اعتبار و پایگاه اجتماعی هیات حاکمه در نزد مردم،می کاهد.شاید مثال واقعی زیر به درک آن چه تفهیم آن را مراد نموده ام،کمک کند.
چند سال پیش از این و احتمالا مقارن با اولین سال تقویمی شدن روز ملی فنآوری هسته ای (بیستم فروردین ماه) و وقتی که  قیمت گوجه فرنگی به حدود سه هزار تومان  (و شاید هم بیشتر) برای هر کیلو رسیده بود، نگارنده در جمع تعدادی از نوجوانان، مشغول صحبت در مورد دستآوردهای انقلاب اسلامی و از جمله پیشرفت های بزرگ در زمینه ای انرژی هسته ای بودم که با موضع گیری اعتراضی شماری از حاضران مواجه گردیدم. آنان خطاب به من گفتند که : شما از کدام پیشرفت ها و دستآوردها حرف میزنید، وقتی که هم زمان با روز ملی جشن هسته ای، قیمت گوجه به رقم چندهزارتومان برای هر کیلو رسیده و مردم با تمسخر و از سر دردمندی گوجه را آقای گوجه خطاب می کنند؟! من البته سعی کردم تا در حد بضاعت خود به معترضین کمک کنم تا به درک کامل تری از واقعیات  دست یابند. درک باوغ یافته تری که به آنان کمک کند تا داوری آگاهانه تری در باره حقایق پیدا و ناپیدای جامعه خود داشته باشند.به راستی اگر شما درموقعیت مهلکه گونی از این نوع قرار بکیرید و با سوالاتی از این سنخ مواجه شوید، چه می کنید؟ آیا پاسخ
در خور و قانع کننده ای خواهید داشت؟ تفصیل بیشتر موضوع در این مقال ضرورتی ندارد،فقط یک جمله می گویم و می گذرم و آن این که: وقتی در کشوری، گوجه به مرحله "آقایی" می رسد و آقای گوجه می شود، حتما حاکمیت آن کشور سزاوار بازخواست و ملزم به پاسخگویی به مردم در مورد شرایط ایجاد شده و نیز اعمال فوری ترین و کارآمدترین اقدامات  هم برای حل عاجل مشکل ایجاد شده  و هم برای پیشگیری از تکرار موارد مشابه آن می باشد.از دیگر سو اما شرط عقل و فراست نیست  که نوسان قیمت گوجه را ببینیم و آن را دلیل بی کفایتی مسئولان بدانیم ، اما به دلیل خیره ماندن به جمال گوجه چندهزارتومانی و جبروت برآمده از این قیمت الماس گونه اش! از دستآوردی سترگی مانند فنآوری هسته ای و ورود به جمع معدود کشورهای صاحب این جایگاه فنی و علمی خاص و پرشما توفیقات مهم و حیاتی از این نوع (علیرغم همه محدودیت های ظالمانه و ناحق اعمال شده) غافل شویم و نادیده شان بگذاریم و سزاواری متولیان را شاکر و قدردان نباشیم.این گونه بودن و این سان دیدن، ذبح طاووس پیش پای مگس را ماند!!
دفتر سوم:
سخنی با روحانیون و متولیان امر:
شکی نیست که تعداد قابل توجهی از ایرانیان خصوصا نسل سوم بعد از انقلاب ، در آستانه چهل سالگی نظام اسلامی داوری چندان مثبتی نسبت به عملکرد جمهوری اسلامی و مسئولان آن ندارند و به آن نمره خوب و حتی قبولی نمی دهند. فارغ از روایی یا ناروایی این نگاه و نگرش،آن چه که گفتیم  واقعیتی است که مستقل از تایید یا تردید ما در عالم واقع وجود دارد. آنان از وضعیت عمومی جامعه در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی،اقتصادی،وضعیت اشتغال و رفاه،درآمد،آزادیهای قانونی و مدنی،امکانات و ضروریات زندگی،فساد اداری و اقتصادی،کم توجهی به جوانان در سطوح تصمیم گیری، ضابطه گریزی گسترده در دستگاه دیوانسالاری کشور،نادیده گرفتن سزاواریها در برخورداریها و اعمال تبعیض آمیز ضوابط، قوم گرایی و خانواده معیاری و آشنامحوری در واگذاری مناصب و مشاغل،کمبود امکانات رفاهی و علمی و ورزشی و.....، نوع ارتباط باکشورهای دیگر، بدقلقی با کشورهای بزرگ و رابطه حمایتی و پرهزینه از جریانها و دول ضعیف و موارد دیگری از این سنخ راضی نیستند.از نگاه منتقدانه این طیف، حکومت دینی و قشر روحانیت مسئول اصلی وضعیتی است که اینان، آن را نابسامان و نامقبول می دانند. نتیجه این ارزیابی منفی از کارکرد حدودا چهل ساله نظام اسلامی ، نگرش منفی به روحانیت و علمای دینی می باشد.انکار این واقعیت تلخ یقینا آسان ترین و درعین حال مهلک ترین روش برخورد با آن است. مانند هر معضل دیگری، گام اول برای رفع  مشکلی که از آن سخن می گوییم (کاهش پایگاه اجتماعی روحانیت و تهدیدی که از این مسیر متوجه پشتوانه مردمی نظام اسلامی می باشد) پذیرش عالمانه و مسئولانه واقعیتی است که مستقل از تصور و توقع ما وجود دارد.(هر چند که بسیار ناخوشایند باشد و یا آن را منصفانه و عادلانه ندانیم).از نظر نگارنده، جایگاه مردمی نظام اسلامی در معرض تهدیدات جدی قرار گرفته است. هم چنین به عنوان واقعیت ی همزاد و هم زمان با تهدید عقبه مردمی نظام اسلامی، پایگاه اجتماعی قشر روحانیت به شدت آسیب پذیر می نماید و افتی محسوس و همه فهم را نسبت به گذشته می نمایاند. صاحب این قلم از این روند نامبارک، دل آشوب است و برخود فرض میداند در راه اصلاح  پروسه و پروژه ی بدفرجام فعلی(برخلاف آن "برجام"ی که "ظریف" اندیشان خوش مشرب، خوش فرجامش می خوانند  و ما از عمق جان بر این تمنا آمین میگوییم )آن کند که باید و خویشتن را بر انجامش مامور میداند و مکلف. قلمی کردن و انتشار این مرقومه ی مطوله (اگر میسور آید!!) دقیقا در از همین منظر ، قابل درک است.(و شاید سزاوار تقدیر!!!!!!!!!) اگر تامل کنند آنان که از خود ودیگران دمادم تقدیر می کنند!.                                                                               تنزل پایگاه اجتماعی روحانیون ، عوامل و دلایل:                                                               از نظر من کاهش تکیه کاه مردمی نظام اسلامی و تنزل پایگاه اجتماعی قشر روحانیت از عوامل و دلایل زیر ناشی میشود:
الف)کارنامه نظام اسلامی و قشر روحانیت:
ب)تبلیغات معاندان و هجمه تاثیرگذار،جهت بخش و تخریبی دشمنان پرشمار و پرتوان نظام اسلامی(جنگ سرد اردوگاه کاپیتالیسم بر علیه نظام ولایی ایران)
ج)تحولات اجتماعی و برآیندهای حاصله از فراگیری نسبی سبک فکر و فعل غربی در سطح دنیا و از جمله در ایران که با عنوان جهانی شدن راحت تر شناخته می شود.بر این اساس سبک زندگی اسلامی_ایرانی  که نظام اسلامی و روحانیت اصیل مروج آن است به دلیل تفاوت ما هوی با نوع غربی آن، خصوصا توسط تحصیل کردگان دارای گرایش های سکو لاریستی و متمایل به غرب  و به تبع آن ها توده مردم، مورد ارزیابی منفی قرار می گیرد.
به جهت اهمیت تعیین کننده ی موارد مطروحه در فهم کلیت موضوع این نوشتار ، ارائه ی توضیحات به مقدار،درباره دلایل سه گانه بالا ضرورت دارد.

الف_کارنامه نظام اسلامی و قشر روحانیت و نقش آن درکاهش پایگاه اجتماعی روحانیون:
پیش از این آوردیم که با توجه به نقش کلیدی و بی بدیل جایگاه روحانیت در ساختار نطام ولایی ایران، کارکرد این نظام در عرصه های مختلف (خوب یا بد و خصوصا کارکردهای بد _واقعی یا پنداری) به حساب علمای دینی و روحانیت گذاشته می شود.در واقع کارکرد نظام اسلامی به عنوان کارنامه روحانیت، مورد ارزیابی قرار می گیرد.اگرچه در باره اقتضائات ضروری برای انجام یک ارزیابی منصفانه و دارای صحت و روایی آن هم در مورد یک جریان عظیم فکری و فرهنگی(حکومت مبتنی بر دین)، تامل فراوان و درنگ بسیار امری پر ضرورت است که متاسفانه در مواردی پرشمار این تاملات و تحلیل ها به درستی انجام نگردیده و به همین دلیل داوری های نامنصفانه و نابخردانه و صدالبته ازپیش جهت داده شده ای در مورد کارکرد کارنامه نظام اسلامی به عمل می آید. اما بهرحال در کنار همه این واقع نماییهای رمز آلود و گمراه کننده، یک حقیقت تلخ و گزنده وجود دارد که توجه به آن و اقدام در مسیر رفع آن، ضرورتی محتوم و حیاتی می نماید.این حقیقت نامبارک چنین است که میآید:
متاسفانه برخی از از کارکردها و جهت گیری ها و تغیرات مربوط به قشر روحانیت، که حالا بر کرسی قدرت و ثروت و امکانات جلوس کرده است در مقایسه باگذشته و بر خلاف آموزه های دین و آیین که خود مبلغ  و منادی آن بوده اند و هستند و نا هم خوان با رویه و منش عملی امام خمینی بزرگ (ره)و سیره ی فعلی و کلامی رهبر عزیز و بصیرمان حضرت سید علی تا همیشه عزیز، به وقوع پیوست که باعث گردیده تا دیدگاه هماره تایید آمیز و تقدیسی عموم مردم نسبت به روحانیت در یک روند تدریجی،به تغیر و دگرگونی دچار آید به گونه ای که مشاهده واقعیات و کارکردهایی مانند تجمل گرایی و قدرت طلبی،سوء استفاده از موقعیت و جایگاه رفیع حاصله از انقلاب و اعتماد مردم، مال اندوزی و رفاه طلبی،قانون گریزی، خودمقدم بینی بر مردم،عدم همگونی میان شعارها و ادعاها با عملکردها،دلمشغولی به بازیهای سیاسی و غفلت از خواسته ها و نیازهای مردم،خروج از زی طلبگی و تمهید خدم و حشم برای خود و اقارب خود،حیف و میل بیت المال، تسخیر و اشغال بسیاری از مناصب و مسئولیتها که برای حضورشان در آن ها ضرورت خاصی به ذهن نمی آید، عدم حفظ حرمت مردم و قانون و رفتارهای فراقانونی و بی اعتنایی علنی به قوانین حاکمیت اسلامی که رهبر فقید انقلاب آن را واجب شرعی میدانستند،استفاده از رانت های موقعیتی و شغلی،نادیده گرفتن شایسته سالاری در توزیع داشته ها( قدرت و فرصت و منابع و.....)بروز و نمایش رفتارهای تبختر و خود برتربینانه نسبت به مردم و اقشار دیگر و پرشمار موارد نازیبای دیگر از جمله حتی در مواردی مفاسد رفتاری و اخلاقی ، جملگی سبب گردیند تا پایگاه اجتماعی روحانیون به شدت تنزل یابد و آن شود که نباید. تا جایی که اکنون  و در محاوره های قاطبه مردم ،حرمت روحانیون به شکلی علنی و البته غالبا ناموجه،شکسته می شود.البته باید متذکر شویم که روحانیون مهذب و پارسا و پاک رفتار همچنان و شاید حتی افزونتر از گذشته، محبوب مردم ایرانند و در نگاه آنان از ارج و قرب  فراوان و جایگاهی بی مانند برخوردارند.ما نمادهای بلند و تردید سوز این رفعت و منزلت را در مورد بزرگانی مانند امام خمینی کبیر (ره) و مرحوم  حضرت آیت الله بهجت (ره) و ....در مقیاس ملی و جهانی  به عینه و مکرر دیده ایم. در محدوده ای کوچک تر نیز ارادت و عاطفه ورزی مردم مومن لنگرود نسبت به مرحوم آیت الله شمس(ره)  امام جمعه پیشین این دیار و مرحوم آیت الله عباسی(ره) مسئول فقید حوزه علمیه این شهر، از شواهد موثق برای اثبات صحت ادعایی است که مطرح کرده ایم.حقیقت افسانه گون دلدادگی و شیدایی قاطبه مردم ایران و نوجوانان و جوانان دل پاک این کهن بوم، به رهبر عظیم الشان و پارسای انقلاب اسلامی، حضرت سیدعلی تا ابد عزیز، علیرغم همه کارکردهای تخریبی و ناجوانمردانه دشمنان آیین و ایران و انقلاب و نیز علیرغم حرمت شکنی های سرتاپا حماقت آمیز و قدرناشناسانه طیفی از ره گم کردگان و ورشکستگان سیاسی در سال های اخیر، از ابرام و ایضاح بیشتر مستغنی است.
ب_تبلیغات معاندان و هجمه تاثیرگذار و جهت بخش دشمنان پرشمار و پرتوان نظام اسلامی بر علیه دین و روحانیت(هجمه فرهنگی-عقیدتی اردوگاه سرمایه سالار و سلطه طلب  غرب بر ضد نظام دین بنیاد واسلامی ایران)
واقعیت امر این است که جمهوری اسلامی ابتدا به ساکن از ماهیتی متضاد و نا همخوان با نظام مادیگرا و سرمایه سالار غربی برخوردار است.این تضاد البته  نه از ماهیت ماجراجو و ستیزه خواه نظام اسلامی ، که از چیستی سلطه مدار نظام کاپیتالیستی برمی خیزد.{ما پیش از این و در یادداشتی با عنوان : تقابل آمریکا(غرب سرمایه سالار) و ایران(نظام شریعت مدار)، تعارضی عارضی یا تباینی ماهوی؟ به تفصیل در این باره اعلام نظر کرده ایم}.استقرار یک حکومت دینی دارای داعیه هایی متفاوت از آنجه مورد پسند غربیان واقع میشوند، مانند معنویت گرایی و اخلاق محوری، عدالت جویی و ظلم ستیزی و حمایت از محرومان و مقابله با چپاولگران و تاکید بر حفظ استقلال و کرامت ملت ها در نگاه نامنعطف نظام سلطه استخوانی سخت و معوج را ماند که در گلویشان گیر کرده است.آنان واقفند که تعارض ماهیتی موجود میان نظام سر مایه سالار و سلطه جوی غربی و نظام خدامحور، مستقل و عدالت خواه اسلامی، مادام که هریک از طرفین این تعارض بر ماهیت اصلی وخود استوار بمانند، امری الی الابد خواهد بود.از همین رو و با تو.جه به ویژگی رشدیابنده و الگویی انقلاب اسلامی و آرمانهای آن، خصوصا برای مردم تحت سلطه ی منطقه ی حیاتی خاورمیانه، برنامه و هدف تعیین وتصریح شده اردوگاه غربی ، نابودی نظام اسلامی است. آنان طی سی و پنج سال گذشته پرو|ه های متعددی را در جهت تحقق این مقصود ابلیسی خود به اجرا
درآورده اند.اما علیرغم خواست آنها، نظام اسلامی با غلبه بر همه نقشه های مزورانه ی دشمنان، هم اینک به نظامی مقتدر و قدرتی منطقه ای تبدیل شده است که باسرعت در مسیر ظهور در قامت یک قدرت فرامنطقه ای و جهانی گام برمیدارد. به همین دلیل دشمنان این آیین و ملک پس از ناامیدی از پروژه ی  هویدای نابودسازی نظام اسلامی، در سالهای اخیر، هدف مامبارک"فروپاشی از درون"را در قبال جمهوری اسلامی، برای خود تعریف و با دقت و ظرافت آن را تعقیب کنند. آنان برای عینیت بخشی به این هدف پیچیده خود مجموعه ای از روش های ظریف و نواندیشانه  و ترکیبی را طراحی کرده و دنبال می نمایند.قطعا یکی از این روش هاکه از نظر نگارنده خطرناک ترین و مهم ترین آن ها محسوب می شود،عبارت است از پروژه ترکیبی جدایی مردم از نظام اسلامی از مسیر القاء و تبلیغ ایده ی شوم "جدایی دین از سیاست". آنان به درستی به این نتجه رسیده اند که اگر بتوانند به مردم بباورانند که دین امری فردی است که به کار حکومت نمی آید، خود به خود به سودای نحس خود یعنی تخلیه و نابودی نرم پشتوانه مردمی نظام اسلامی  که در ذیل عمود استوار ولایت فقیه، مهم ترین عامل ثبات و اقتدار حکومت ولایی محسوب می شود، نایل  آیند که اگر چنین شود، هدف نهایی آنان یعنی هدم و نیستی حکومت دینی محقق خواهد شد. بلاتردید بخش مهمی از این پروژه شیطانی بدبین کردن مردم نسبت به عاتمان دینی است.از همین روست که می بینیم بسیاری از برنامه ها و محتواهای تولیدی در شبکه های تبلیغی و هنری دشمنان غربی، در مسیر تحقق همین هدف متمرکز و جهت دهی شده اند.گردانندگان این ابررسانه ها با بکارگیری هوشمندانه  انواع روش های هنری و سوء استفاده از برخی  از واقعیات تلخ موجود در زمینه عملکرد قشر روحانیت(که در بخش پیشین به مواردی از آنها اشاره کردیم) و هم چنین  با بهره برداری فراست مندانه  از از ظرفیت فراوان ( ومنفی) شایعه پذیری موجود در جامعه ایرانی، وبا غبار آلودکردن فضای تفکر و تامل، در حال ساماندهی آرام و جهت بخشی از پیش طراحی شده به طرز فکر و نگرش مردم و خصوصا نسل نو در قبال دین، نظام دینی و علمای دینی می باشند.

ج)تحولات اجتماعی و برآیندهای حاصله از فراگیری نسبی سبک فکر و فعل غربی در گستره جهان و هم چنین در ایران.(هدفی که در این سالها تحت عنوان جهانی شدن تعقیب می شود).
در دنیای فعلی ساماندهی حکومت و زندگی فردی و جمعی براساس آموزه های دینی، دقیقا مانند
شناکردن در جهت عکس حرکت آب در یک رودخانه خروشان و سیلابی است!! بعد از واقعه عظیم رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا، دین و کلیسا و حکومتهای دینی برآمده از آنها به عنوان عاملان عقب ماندگی و خفقان دوران قرون وسطی، از حضور در صحنه اجتماع منع گردیده و به پستوهای کلیساها رانده شدند. اروپا و به دنبال آن آمریکا و ......با حذف حضور اجتماعی دین و رهاسازی فکر و اندیشه و قوه خلاقه از قید و بندهای تحمیلی نگرش های کلیسایی، و شکل دهی حکومت و سیاست براساس مبانی مادیگرایانه و سکولاریستی و سرمایه سالاری و فردگرایی، به دستآوردهای بزرگی در زمینه های علمی و صنعتی و رفاهی و فن آوری، دست یافتند.به همین دلیل این ذهنیت در دنیا فراگیر شد که:

اولا پیشرفت وتوسعه، یعنی فقط و فقط همان که غربیان تعریف میکنند وخود به آن دست یافته اند
و ثانیا رسیدن به پیشرفت جزء با کنار نهادن دین و باورهای دینی  و جایگزینی نگرش علمی مبتنی بر تجربه و علم ( اثباتگرایی)به جای اعتقادات دینی در همه امور، امری ناممکن  و ناشدنی است. از این رو دین افیون توده ها و عامل عقب ماندگی ملل معرفی و به عزلت و نهایتا نیستی  و نابودی محکوم گردید.اما علیرغم خوش بینی های اولیه،حرکت قطار سرمایه داری بر روی ریل موفقیت و پیشرفت، تا صبحدم پیروزی نهایی تدوام نیافت و اندکی بعد ازتوفیقات اولیه و سرخوشیهای برآمده از آن، صداهای ناهمخوان  و جدا نواز به گوش رسید.در حالی که سرمایه داری، سودای حاکمیت بازار آزاد را تعقیب می کرد، در عمل اما حاکمیت  تز بازار آزاد باعث شد تا معدودی از افراد به سودهای کلان دست یابند  و از دیگر سو و هم زمان اکثریت مردم برای تامین حداقل معاش خود، به پذیرش شرایط تحمیلی صاحبان سرمایه مجبور گردیدند.در چنین شرایطی اندیشه های انتقادی مارکس با فصاحتی درخور  و اقناع کننده، به تحلیل انتقادی سرمایه داری و به ظهور سوسیالیسم و کمونیسم منجر شد.از این به بعد، دنیا بین دو قطب برتر ایدئولوژی و نظامی یعنی سرمایه داری و سوسیالیسم  تقسیم شد و بیشتر کشورهای دنیا در زیر سیطره یکی از این دو ابرقدرت آمریکا و شوروی سابق قرار گرفتند. در چنین شرایطی انقلاب الامی ایران با محوریت دین و رهبری علمای دینی ، همه نظریه پردازیهای حاکم در مورد پایان دین و زیست دین مدار را به چالش کشید و پندار از گذر از دوران دین و حاکمیت دینی را مردود دانست.

شاید پس از این توضیحات، فهم این مهم  میسور آید که پیروزی انقلاب اسلامی و مسیر حرکت تکاملی نظام جمهوری اسلامی در دنیای فعلی به شنا کردن درخلاف  مسیر حرکت یک ابررود سیلابی مانند است. انقلاب اسلامی و اهداف الهی آن از جمله معنویت، آزادی، استقلال، عدالت ، ظلم ستیزی و نفی هم زمان سلطه گری و سلطه پذیری و ...........خود به خود (یعنی اعلان جنگ و هماوردی به اردوگاه مادیگرا ، سلطه طلب ، استیلاجو و ظالمانه ی حاکم  بر غرب که مدعی و دست اندرکار بسط، نشر و تعمیم این نگرش درسراسر دنیا و جذب و هضم تمام گستره زمین در میدان اقتدار وسروری خود می باشد.)

هدفی که از دوره استعمار کهن و اشغال نظامی کشورها تا برنامه شوم و فریب کارانه جهانی شدن تعقیب شده و می شود. {برای آگاهی از نوع نگاه و استدلال نگارنده در این زمینه می توانید به نوشتار (( تقابل آمریکا_ایران تعارضی عارضی یا تباینی ماهوی؟ مراجعه فرمایید))}.اگر این واقعیت  آشکار  و سهل الفهم را که صاحب قلم های نافذ کلامی مانند جناب دکتر زیباکلام، تمام قامت بر رد آن کمربسته اند، بپذیریم، آنگاه درک دلیل و دلایل عناد ریشه دار غرب و خاصه دولت ایالات متحده با انقلاب اسلامی و نظام مردم سالار  دین محور حاکم بر ایران، آسان خواهد بود.

عنادی که اثبات  برون دادها و کارکردهای خصمانه ِ برآمده از آن از کنکاش زیاد بی نیاز است.کافی است حلقه های واسط بین جریان لانه جاسوسی در سالهای 1357 و 1358 تا گزینه های همچنان روی میز جناب اوباما را کنارهم بچینیم، آنگاه امثال دکتر زیباکلام، برای تسبیح غرب و تقدیس سکولاریسم، به حدکفایت ورد و ذکر و متعلقات مربوطه را در اختیار خواهند داشت!!.

اوراد و اذکاری مانند جاسوسی، کودتای نوژه، ترور مسئولین، تحریم اقتصادی، جنگ، هجمه فرهنگی، تربیت و بکارگیری نیروهای دگراندیش و غرب باور (بلانسبت خود ایشان!) برای تخریب بنیان های فکری و اعتقادی عموم مردم خصوصا در زمینه های سیاسی و اجتماعی، ترور دانشمندان، تحریم های به تعبیر خودشان فلج کننده ( که حسابش از تحریمهای لابد نوع دوستانه پیشین که البته همچنان تا اکنون پابرجا هستند، جدا می باشد)، حمله به هواپیمای مسافربری  و جریان مدال شجاعتی که از این قضیه مفتضح درآمد، حمله به سکوهای نفتی و ناوشکن های ایرانی تا گزینه روی میز حمله نظامی که همه میدانند م ی دانیم فقط و فقط با هدف خدمت به اهداف عالیه ی انسانی از جمله حقوق بشر، مورد توجه قرار می گیرند!!. این همه نشان دهنده ی یک واقعیت انکار ناشدنی اند، و آن واقعیت این است که جمهوری اسلامی به دلیل طرح یک دیدگاه متفاوت در زمینه سبک تفکر و روش زندگی فردی و جمعی و سیاق حکومت داری و به واسطه عدم هماهنگی اطاعت گونه این اندیشه با دیدگاه حاکم بر دنیای غرب و لاجرم ایجاد مزاحمت و ممانعت در مسیر گسترش و فراگیری نگرش غربی، مستحق دشمنی و مستوجب مجازات است. نظام اسلامی به عنوان یک مانع دردسر ساز باید از مسیر حرکت کاروان تمدن غربی و جهانگیر شدن آن به کنار زده شود و محو گردد.

در راستای تحقق این سودای اهریمنی،حال که همه اقدامات انجام شده کاری از پیش نبرده اند،و هماوردی نظامی نیز با ایران، برایشان هزینه هایی محاسبه ناشدنی را در پی خواهد داشت، از همین رو تمرکز بر روی استحاله عقیدنی و فرهنگی  و ایجاد رخنه و سستی در همگرایی میان حاکمیت و ملت پروژه ای است که اینک به طور جدی مورد توجه غربیان قرار گرفته است. بنابراین ضمن تاکید  دوباره و مکرر بر این نکته که برخی از کارکرد های ناصواب و غلط قشر روحانیت در زمینه ها و ابعاد گوناگون باعث کاهش جایگاه و پایگاه اجتماعی اینان گردیده است ،هم زمان باید از این مهم نیز غافل نشد که تخریب وجهه اجنماعی قشر روحانیت هدف پلیدیست که دشمن مکار ملک و ملت با زیرکی و فراست آن را تعقیب می کند، تا در نهایت به مقصد شوم و مقصود شییع خود که همانا عبارت است از ساقط کردن نظام اسلامی و یا مسخ هویتی آن ، نایل آید.

..................و سرانجام سخنی با مردم:

همان گونه که پیش از این به صراحت و به تاکید آوردم ، نگارنده ی آنچه که اینک شما نیک اندیش مهرآیین، به تعقیب جملات و سطورش نشسته اید،  به حقانیت حکومت دینی و حضور اجتماعی دین از عمق جان  باورمند است و تنها راه فلاح و نسخه تامین آرامش و آسایش  نوع بشر را معرفت به دین و تقید به به شریعت در عرصه های فردی و جمعی می داند.من از سویدای وجود به اکسیر نجات بخش حکومت ولایی و نظریه حکومتی ولایت فقیه اعتقاد دارم ودفاع از حریم آسمانی این مقوله و باور را در حد داشته های کم مقدار خود برخویش فرض می دانم. این دفاع البته به معنای تایید عیر محققانه و کورکورانه "هرآنچه هست" و تکریم هرآنکس که مدعی خرقه خدمت است، نمی باشد.من از شمار زیادی از روحانیون به شکل جدی انتقاد دارم و برآنم که در مسیر دفاع از حقانیت دین و حکومت دینی ، گاهی ضرورت دارد تا گندم نمایان جو فروش رسوا شوند و آنان که اسمی روحانی و رسمی غیر روحانی دارند، و روحانیونی که روحانی هستند و نیستند،  مورد مواخذه قرار گیرند و منکوب و محکوم گردند.!! روحانیونی که راه می نمایند و صراط مستقیم تبلیغ می کنند، اما خود به بیراهه می روند و مصداق ولا الضالین اند، از آن رو که دست اندرکار بی مهری در حق دین و حکومت دینی اند، باید در راه دفاع از دین اولا از انتساب ناحق مرام این کج روان راست نما به دین و شریعت امتناع کرد و ثانیا آنان را به دلیل ایراد خسارت های بس بزرگ به دین مجازات نمود. من و ما و شما و همه موظفیم تا حساب روحانیون خدوم و خالص را از آن تعداد از افراد این که از راه می گویند و به بیراهه  می روند  و می برند، جداسازیم. با خادمان خالص، همراه باشیم  با خائنان خدعه گر، هماوردی کنیم و از تداوم خیانتشان، ممانعت نماییم . به هوش باشیم تا در فضای غبارآلود و غلط انداز حاکم برساختار نگرش و بینش جامعه، چونان سیاری از پیشینیان نوع بشر ، بیراهه را راه نپنداریم و به بیراهه نرویم، که پیش از فراوان کسان چنین کرده اند و امروز آنان را لعن میکنیم و پستشان می پنداریم.آن نکنیم که فرداییان لعنمان کنند و خوارمان دارند.

و سرانجام و پایانی کلام:

تمرکز اصلی این متن انتقادی بر روی قشر معزز روحانیت بود، از آن رو که در باور نگارنده، توجه
آسیب شناسانه و به دنبال آن انجام اقدامات اصلاحی در مورد تحولات حادثه در زمینه پایگاه اجتماعی قشر روحانیت از اهمیت و فوریت فراوانی برخوردار است. شکی نیست که اگر همین نگرش انتقادی در مورد اقشار دیگر حاضر در جغرافیای اجتماعی جامعه ایرانی به کار گرفته شود، کارنامه و عملکرد  دیگر قشرها نیز همانند قشر روحانیت کمتر یا بیشتر دارای اشکالات و نقصانهای اساسی است. بنابراین سزاوار آن است که همه ما قبل از آن که متوجه عیوب دیگران باشیم و آن ها را فریاد بزنیم، ابتدا سر در گریبان خود فرو بریم و به حال خود بیاندیشیم و عیوب خویش بازشناسیم و بر رفع آن ها کمر همت بندیم، که تنها گر چنین کنیم آن کرده ایم که باید، ورنه چون خود غرق عیب و نقصان باشیم، سخن از عیوب این و آن ما را نشاید.

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار