امکانات درمانی این مرکز پزشکی کافی نبود. مینا کرامتی‌راد و احسان نوبخت از آن دسته مصدومانی بودند که در وهله نخست نفس می‌کشیدند، اما از آنجایی که تجهیزات کافی نبود، آنها هم تاب نیاوردند و در همان خاک عراق جان باختند
کد خبر: ۷۸۸۹۵۹
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۹ 16 October 2019

تابناک رضوی: مهدی روی تخت ICU لحظات سختی را سپری می‌کند. او همراه زن و فرزند و عده‌ای از دانشجویان و همکلاسی‌های دانشگاهش عازم کربلا بود. آنها سرنشین همان اتوبوسی بودند که پنجشنبه شب در خاک عراق تصادف شدیدی کرد؛ حادثه‌ای که جان 6 نفر را گرفت. همسر و فرزند خردسال مهدی هم در بین جانباختگان آن حادثه بودند. حالا مهدی تنها بازمانده خانواده کوچک سه نفره‌ای است که برای زیارت و راهپیمایی اربعین به عراق رفته بودند؛ تنها بازمانده‌ای که خودش هم حال و روز خوبی ندارد. پزشکان نگران بینایی او هستند؛ اما هوشیاری پایین او جراحی و هرگونه اقدام درمانی دیگر را غیرممکن کرده است. اینها را برادر مهدی برهانیان به شهروندآنلاین می‌گوید.

شما چطور از حادثه مطلع شدید؟

ظهر جمعه بود، حدود ساعت 12 یکی از دوستان مهدی با من تماس گرفت؛ البته او ماجرا را تعریف نکرد، فقط به من گفت که مهدی در بیمارستان امام‌خمینی(ره) ایلام بستری شده است. من هم به‌سرعت خودم را به ایلام رساندم. وقتی آنجا رسیدم، تازه فهمیدم که چه اتفاقی برای آنها افتاده است.

 

همان‌جا به شما اطلاع دادند که همسر و فرزند مهدی هم جانباخته‌اند؟

نه، پدر مینا از کربلا تلفنی ماجرا را به من اطلاع داد. شرایط خیلی سختی است؛ برادرم با این وضع روی تخت بیمارستان بود، بعد هم فهمیدم که همسر و پسرش جان‌شان را از دست داده‌اند و حال مهدی هم اصلا خوب نیست.

پدر و مادر خانم کرامتی هم با آنها به کربلا رفته بودند؟

نه، آنها قبلا خودشان به کربلا رفته بودند، آنجا از طریق دوستان‌شان از حادثه مطلع شدند و بعد هم به ما خبر دادند.

مهدی چگونه به تهران منتقل شد؟

در بین مجروحان حادثه حال سه نفر خیلی وخیم بود؛ مهدی، خانم اکبری و یک مرد دیگر که من او را نمی‌شناختم. با هماهنگی‌هایی که انجام شد، این سه نفر به بیمارستان بقیه‌الله(عج) منتقل شدند.

الان حال مهدی چطور است؟

تعریفی ندارد؛ صورتش خیلی آسیب دیده است، فکش از چند جا شکسته و استخوان صورتش بشدت آسیب دیده است. پزشکان خیلی نگران بینایی او هستند. خدا کند برای چشمانش مشکلی پیش نیاید.

پس مهدی فقط مشکل بینایی دارد؟

نه، او هنوز نمی‌تواند صحبت کند؛ چندباری که بالای سرش رفتم، وقتی از او سوال پرسیدم با اشاره جواب داد؛ البته اصلا از اتفاقی که برای همسر و فرزندش افتاده است، خبر ندارد. خوشبختانه نخاع و مغزش آسیب ندیده است؛ یعنی مشکل حرکتی ندارد اما خب فعلا نمی‌تواند حرکت کند.

چرا؟

سطح هوشیاری مهدی خیلی پایین است و دست و پایش را گاهی اوقات به‌سختی تکان می‌دهد؛ اما خوب هوشیار نیست. به همین دلیل هم فعلا نمی‌توانند او را جراحی کنند. پزشکان به ما گفتند تا وقتی که هوشیاری پیدا نکند، نمی‌توانند او را جراحی کنند.

آن روزی که به ایلام رفته بودید، از مصدومان حادثه و کسانی که آنجا بودند، علت تصادف را نپرسیدید؟

تقریبا جزییات ماجرا را تعریف کردند؛ ظاهرا یک اتوبوس ایرانی از لاین مخالف با اتوبوس آنها برخورد می‌کند و بعد هم که نیروهای امدادی عراق برای کمک می‌آیند. اما ظاهرا به آن مرکز درمانی که منتقل شده بودند، امکانات درمانی لازم را نداشته است. مادر یکی از همین مصدومان برای من تعریف کرد که همسر برادرم و آقای نوبخت بعد از حادثه هم هنوز زنده بودند. حتی برادرم پیکر پسرش را تحویل یکی از مسافران اتوبوس که وضع بهتری داشت، می‌دهد و بعد از چند دقیقه از حال می‌رود؛ در واقع نبود امکانات درمانی باعث شد که فوت کنند. شاید اگر امکانات بیشتری بود یا به مرکز مجهزتری منتقل شده بودند، هنوز زنده بودند.

از انتقال پیکرها به ایران اطلاع دارید؟

ظاهرا یکشنبه شب آخر وقت اجساد وارد ایران شده بود؛ آن‌طور که به ما گفتند نحوه انتقال اجساد هم اصلا مناسب نبوده است. قرار است تا قبل از غروب دوشنبه به بهشت‌زهرای تهران منتقل شوند و بعد از شست‌وشو تحویل خانواده‌ها شوند. الان که دارم با شما صحبت می‌کنم، پدر من هم برای شناسایی به پزشکی قانونی رفته است. پدرم اصلا حال روحی خوبی ندارد، مادرم هم که فقط بی‌تابی می‌کند.

مهدی فرزند چندم خانواده است؟

ما دو برادر هستیم. مهدی دو سال از من کوچکتر است؛ او 26 سالش است.

چند سال بود که ازدواج کرده بود؟

تابستان 93 با مینا ازدواج کرد و همین یک سال پیش هم علیرضا به دنیا آمد.

در همان دانشگاه با هم آشنا شده بودند؟

بله، مهدی و مینا عضو بسیج دانشجویی بودند، همان‌جا با هم آشنا شدند و ازدواج کردند.

مهدی دانشجوی چه رشته‌ای بود؟

او لیسانس مکانیک از دانشگاه خواجه نصیر داشت؛ البته ترم سوم ارشد هوافضای امیرکبیر هم هست. مینا هم لیسانس مکانیک بود.

شما ساکن تهران هستید؟

مهدی در شهر ری زندگی می‌کند و پدر هم در تهران است؛ البته مهدی به خاطر کارش در شهر ری است. او در چند مدرسه تدریس می‌کند، به همین دلیل هم برای نزدیکی به محل کارش آنجا را برای زندگی انتخاب کرده است.

مادری که شاهد این حادثه تلخ بود

ندا اکبری یکی از دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر است که در تصادف اتوبوس زائران ایران به عراق مصدوم شد. او از شامگاه پنجشنبه تاکنون در کما به سر می‌برد. این دانشجوی مهندسی مانند دیگر همکلاسی‌هایش قربانی نقص فنی، سرعت بالا و نبود گاردریل در جاده شد. ندا همراه مادر و دیگر همکلاسی‌هایش زائران کربلا بودند، اما به مقصد نرسیدند و چند کیلومتر بعد از مرز مهران در خاک عراق متوقف شدند. اتوبوس این دانشجویان درحالی‌که عازم نجف بود، با اتوبوسی دیگر برخورد می‌کند که باعث می‌شود سرنشین‌های ایرانی این اتوبوس عراقی دچار حادثه شوند. در این اتفاق 6 نفر کشته و بیشتر مسافران اتوبوس مصدوم می‌شوند. با گذشت پنج روز از این حادثه تلخ مادر ندا که خود در اتوبوس حضور داشته است، به شهروندآنلاین از جزییات ماجرا می‌گوید: «به همراه دخترم و دیگر همکلاسی‌هایش عازم نجف بودیم، از ترمینال غرب در تهران سوار شدیم و بیش از صد نفر بودیم. دانشجویان خودشان این سفر زیارتی را برنامه‌ریزی کرده بودند. تعدادمان زیاد بود، هم دانشجویان بودند، هم همراه‌های آنها، کودکان هم در کاروان‌مان حضور داشتند.

به هرحال سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم. غروب بود که به مرز رسیدیم و مجبور شدیم اتوبوس‌مان را عوض کنیم. وسایل حمل‌ونقل به اندازه کافی وجود نداشت، بنابراین همه مسافرها به گروه‌های کوچکتر تقسیم شدند و سوار اتوبوس‌های عراقی شدیم. به سمت نجف حرکت می‌کردیم که در منطقه‌ای به نام «حصان» اتوبوسی ایرانی از باند مخالف به طرف ما ‌آمد. راننده عراقی تلاش داشت راننده مخالف را آگاه کند، بوق‌های ممتد می‌زد و سعی می‌کرد به شانه راه برود، اما انگار راننده اتوبوس خواب بود.

تلاش راننده ما بی‌فایده بود، تا این‌که جلوی اتوبوس مخالف به وسط اتوبوس ما برخورد کرد و سه ردیف وسط بشدت صدمه دیدند، دختر من هم آن‌جا بود. در لحظات اول اصلا نمی‌توانستیم تکان بخوریم. تا به خودم آمدم مسافران را غرق خون دیدم که ناله می‌کردند. به سرعت سراغ ندا رفتم، تکان نمی‌خورد، فقط فریاد می‌زدم و صورتش خونی بود. تقلا می‌کردم او را نجات دهم که آمبولانس و نیروهای امدادی عراق رسیدند و مصدوم‌ها را به شهر بدره بردند. همانجا بود که فهمیدم مینا به کما رفته است.»مادر ندا که بغض داشت و به سختی گریه‌اش را پنهان می‌کرد، در ادامه گفت: «امکانات درمانی این مرکز پزشکی کافی نبود. مینا کرامتی‌راد و احسان نوبخت از آن دسته مصدومانی بودند که در وهله نخست نفس می‌کشیدند، اما از آنجایی که تجهیزات کافی نبود، آنها هم تاب نیاوردند و در همان خاک عراق جان باختند. حتی تجهیزات سی‌پی‌آر و احیا وجود نداشت. مصدومان را به مرکز درمانی حصان بردند و بعد خودرو‌های ایرانی گروه‌گروه مجروحان را از خاک عراق به بیمارستان امام‌خمینی(ره) ایلام منتقل کردند و از آن‌جا به بیمارستان بقیه‌الله(عج) تهران. از روز شنبه در بیمارستان بقیه‌الله(عج) هستیم و ندا همچنان در کماست، البته در کنار مهدی برهانیان. منتظریم تا بچه‌هایمان به هوش بیایند، امیدواریم و دعا می‌کنیم.»

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار