بلانسبت خوبان، بدان را بنوازم! نه دین مانده برایم، نه مفهوم نمازم
نه بر سفره ی نانم، وَ نه در پی آنم که تا باد هوا هست، چه حاجت به پیازم
سلامم به شما که مدیرید و کبیرید شما (دزد نهان) را، پسِ صحنه بگیرید
طلبکار شماییم، ز پاسخ نگریزید بر این کشور و مردم رییسید و امیرید
دل از مدعیانِ تعادل پرخون شد فساد ریشه دوانده که تکثیر و فزون شد
چه دوستی پس پرده ز دشمن شده بدتر؟ که (تدبیر درست) از دل صحنه برون شد
(حقوقهای نجومی) چو از پرده درافتاد ز (اشرافیت نو) ظریفانه خبر داد
دروغهای مکرر تراویده ز بعضی درآورد و درآرد ز جان همه فریاد
کدام مشکل کشور شده حل ز مدیران؟ که (پاداش نجومی) شده شامل آنان؟
مگر مرده نظارت و یا اینکه شده کور؟ که (بیت المال مردم) شده سهم رئیسان
یکی (سلطان ثروت) ز (رانت بازی) و غارت یکی لقمه ی نانش (ته چاه مشقت)
که یک عده به نعمت، سفارش شدگانند چرا عده ای دیگر گرفتار مذلت؟
یکی بسته دمش را به دنبال بزرگان ز زیر دم آنها گرفته سر و سامان!
یکی رانده ز حق و، حقوقش شده سرقت فروشد بدنش را، که شاید بخرد نان
به مفسد چه گروهی حمایت برسانده؟ که بر (مسئول خادم) خیانت بدوانده
(مدیران مُطَهّر) بجویید برائت ز طیفی که به ملت خسارت برسانده
(مدیران خطاکار) بمیرید از این ننگ که دزدید و بخوردید و ببردید هماهنگ
شکمهای شما سیر سرِ دوش گرسنه کدام سفره ی ملت نیده ز شما چنگ؟
تو (نقاش) گشودی چرا زیپ زبان را؟ بیاور گل و سبزه میاور تو خزان را
سران بیغم نانند، ز مرئوس چه دانند چو گفتی ز معایب بگو حسن سران را
سران قبلهی اعمال، سیه یا که سفیدند که مردم دو نمایش ز (الگو شده) دیدند
یکی فکر چپاول، یکی قبلهی خدمت یکی فکر خیانت، و جمعی که شهیدند
انتهای پیام/*