او در سر خود هوای بردن دارد
صد ملک درون کیش و جردن داردبا مشغله های این چنینی! یارب
کی وقت برای جان سپردن دارد !
سوژه
هفته گذشت و سوژه ای جور نشد
با خواهش و التماس و با زور نشد
خوشبخت کسی که وقت زاییدن شعر
محتاج فشارِ جور و واجور نشد!
مشغله ی کاری!
او در سر خود هوای بردن دارد
صد ملک درون کیش و جردن دارد
با مشغله های این چنینی! یارب
کی وقت برای جان سپردن دارد !
غیبت...
دیریست که از زندگی ام بیزارم
این جمعه بیا که دپرس و بیمارم
این شعر برای غیبت کبری نیست
از دوری عشق خود، چنین تب دارم!
هلو!
این کنگره ی شعر عجب عالی بود
نه ! جای زد و بند و نه دلالی بود
یکریز برای منتخب دست زدیم
هرچند همان هلوی هر سالی بود!
کنگره
در کنگره دنبال دلم می گردم
این جا پی حل مشکلم می گردم
از وزن و ردیف و قافیه بیزارم
دنبال عروس خوشگلم می گردم!
تاثیر کنگره!
او سکه کنار لوح تقدیر گذاشت
در نقد همه، کلاس تفسیر گذاشت
من بودم و هنگامه و الناز، لذا
این کنگره روی ما که تاثیر گذاشت!
زلزله
از زلزله بد جور به خود لرزیدم
یک دور تمام دور خود چرخیدم
با لرزش پا و دست و جاهای دگر
هنگام نماز بندری رقصیدم!
بدهید
یا پاسخِ این حرف حسابم بدهید
یا مثل گذشته قرص خوابم بدهید
ماشین و زمین و غیره...ارزانی تان
من منتظرم بُنِ کتابم بدهید
رییس جمهوریات!
یا غرق میانِ هاله ی نورم کن
یا بر سرِ دار مثل منصورم کن
من عاجز و درمانده و بی کار و کس ام
آقا تو بیا رییس جمهورم کن!!
شاعر بی کله
از جنس بشر خدا جدا کرد مرا
آن گاه به حال خود رها کرد مرا
فهمید که من شاعرم و بی کله
در بدو ورود کله پا کرد مرا!
قند مکرر
مثل غزلی که تازه از بر شده ای
تکرار که نه، قند مکرر شده ای
هم گرمی و هم جاذبه ات بسیار است
امسال شبیه لیگ برتر شده ای!
ندای هرمزگان